چیزی که چین را به یک حامی قابل اعتماد از آرمان «رهایی» تبدیل کرد
«مردم تحت ستم» زیر یوغ غرب گرایان ناله می کنند
رژیم های استبدادی - این بار چنین روشی را اتخاذ می کنند؟ گفتن آن به اندازه کافی آسان است
چین دیگر آن کشور کمونیستی سابق نیست و آن کشور قدیمی مائو است
شور و شوق برای گسترش ایمان کتاب قرمز کوچک مدت هاست که وجود داشته است
به جای آن، ترجیحی برای دفترچه چک سبز بزرگ جایگزین شده است. یعنی از
البته، درست است، و تعداد کمی از «جنبشهای آزادیبخش» این روزها هستند که میتوانند روی آنها حساب کنند
پول نقد، حمایت ایدئولوژیک یا کمک عملی از پکن. اشتباه هم نیست
اشاره کنید که با وجود آگاهی از تهدید ایالات متحده برای جهانی خود
جاه طلبی های ابرقدرت، چین اساسا خود را سیاسی نمی بیند
رقابت با ایالات متحده است و تلاش کمی برای شکست دادن هواداران واشنگتن انجام می دهد
دولت هایی دور از آغوش آمریکا
همه اینها به اندازه کافی عادی است. اما چیز دیگری در پشت آن وجود دارد
موقعیت چین آنچه بیانیه چین در مورد مصر نشان می دهد این است که
نارنگی ها در پکن به فکر خود و سهم خود در پکن هستند
موفقیت در سراسر جهان از سیستم های استبدادی که هر چه خارجی باشند
جهت گیری های سیاسی، بیشتر به سبک حکومت آنها شبیه است تا واشنگتن.
زمانی که اتحاد جماهیر شوروی در سال های 1990-1991 فروپاشید، هیچ کس بیشتر از این نگران نبود.
تاسیس پکن آنها نیز اصلاحاتی را آغاز کرده بودند
همان درک مسکو که سیستم کمونیستی فقط اخلاقی نبود
و از نظر ایدئولوژیک ورشکسته، اما بدتر از آن، در عمل کارساز نبود.
بزرگترین نقطه ضعف کمونیسم این نبود که غیردموکراتیک بود، بلکه این بود
نتوانست کالا را تحویل دهد. این واقعیت که آغوش اصلاحات اتحاد جماهیر شوروی منجر شد
به سرعت به فروپاشی حزب کمونیست حاکم، و حتی به فروپاشی
در کل کشور، به علاقه مندان تغییر در چین - آن ها - مکث کرد
که توسط انگیزه های گورباچف وار رهبر سابق حزب وسوسه شده بود
ژائو زیانگ. آنها با نگرانی تجربه اصلاحات شوروی را برای درس خواندن مطالعه کردند
آنها می توانستند از سرنوشت مشابهی جلوگیری کنند.
و از این بینش ساده بیرون آمد: چه سیستم استبدادی در این کشور
سختی های اصلاحات باید انجام شود این است که به دنبال پرسترویکا باشیم اما گلاسنوست را نه. سیاسی
تغییر، برای چنین رژیم هایی، ایده بدی است، اما موفقیت اقتصادی ضروری است.
روسای پکن به این نتیجه رسیدند که اشتباه بزرگ گورباچف این بود که او مخلوط شد
نیاز واقعی به پرسترویکا (بازسازی ساختار شکست خورده و ناکارآمد).
نظام اقتصادی و بوروکراتیک کمونیستی) با چرخش غیر ضروری
به سمت گلاسنوست (باز بودن، لیبرالیسم و کثرت گرایی دموکراتیک در عرصه سیاسی
سیستم). اولی، همانطور که کمونیستهای چینی آن را میدیدند، یک امر ضروری بود
قبلاً تا آن زمان متوجه شده بود؛ دومی که گورباچف آن را ضروری می دانست
همراهی - بیشتر شبیه چوله ای که بدون آن بهاتورا ارزش ندارد
داشتن - به سادگی انقراض خود را تضمین می کند. در حالی که روسی
کمونیست ها به اشتباه معتقد بودند که بسته به طور کلی آمده و نمی تواند باشد
چینی ها به این نتیجه رسیدند که می تواند باشد. آنها به تظاهرات پرداختند
که شما می توانید یک مدل اقتصادی سرمایه داری را در درون یک اقتدارگرا اجرا کنید،
دولت تک حزبی سرکوبگر
در این مورد، آنها همدردی قابل توجهی از سوی رژیم های سراسر جهان پیدا کردند
که در عین اینکه در سیاست خارجی خود طرفدار غرب بودند، نقطه مقابل آن باقی ماندند
ارزش های روشنگری غرب در خانه. بقای چنین رژیم هایی - از
روسیه پوتین، هنوز آشفته تر از آنچه پکن می خواهد، به انواع عرب و
دیکتاتوری های آفریقایی - دیدگاه چین را در مورد شیوه انجام تجارت این کشور اثبات کرد
(و دولت در حال اجرا) طنین و دوام بسیار بیشتری نسبت به دموکراسی آزادانه ای داشت که در مکان های نامرتب مانند هند اعمال می شد و اسماً توسط آن حمایت می شد.
آمریکا و اتحادیه اروپا.
واقعیت این است که آنها کاملاً اشتباه نمی کنند. "انقلاب یاس" در
تونس و اثر ضربهای آن در مصر (با چشمانداز سرایت
گسترش به لیبی، سودان، یمن و/یا اردن در آینده نامشخص) است
به دلایل مختلف آموزنده است، اما شاید بارزترین آنها این باشد
به خودی خود اقتدارگرایی نیست که جمعیت در خیابان ها تظاهرات می کنند
در برابر. حکومت دیکتاتوری در هر یک از این کشورها چندین دهه است که پذیرفته شده است.
چیزی که معترضان برای آن فریاد می زدند نه تنها آزادی بلکه کرامت بود
وقار ناشی از داشتن شغلی که ارزش انجام دادن داشته باشد، غذا برای خوردن، امید به بهتر شدن است
زندگی برای بچه هایشان تا زمانی که اقتدارگرایی بتواند منافع اقتصادی داشته باشد،
اکثر مردم در اکثر کشورهای در حال توسعه میل طبیعی خود را کنار می گذارند
ابراز وجود دموکراتیک و تمرکز بر ایجاد یک زندگی خوب برای خود
و خانواده هایشان در عوض زمانی است که یک دولت اقتدارگرا نتوانسته به آن عمل کند
این مایحتاج اولیه که بالاخره مردم به خیابان ها می ریزند.
این بینش مرکزی چین است. آهنگ راک دهه 1970 که به یاد ماندنی روایت می شود
ما که "آزادی فقط کلمه دیگری است برای چیزی برای از دست دادن". وقتی سنگین
دست دولت از آرزوهای مادی شما مراقبت می کند