شریفی

یک خانم خانه دار با کلی چالش در زندگی ام

. مانند یک خانه سرگرم کننده ترسناک و آینه ای، زبان توهین آمیز و اقدامات تهدیدآمیز نسبت به همجنس گرایان در زمین بازی، از منبر، بار، محل کار، و در طول شام خانوادگی والدینی که جوانان همجنس گرا را کنار می گذارند و اعضای خانواده ای که بستگان همجنس گرا را طرد می کنند، این رفتارها و پاسخ ها را از مقامات سازمانی یاد می گیرند.

از نظر بدرفتاری با کودک، در حالی که یک مقام نهادی مانند معلم مدرسه دولتی، پرستار، یا رهبر مطالعه کتاب مقدس، طرد کردن، انکار، تهدید، خودداری از عشق، جن‌گیری، فریاد زدن، کتک زدن و/یا حمله به یک کودک دگرجنس‌گرا را نمی‌پذیرد. از آنجایی که رک هستند، ممکن است چشمانشان را بر روی یک جوان همجنسگرا ببندند یا فعالانه در انجام این کار شرکت کنند.

بنابراین، بسیاری از خانواده‌های محافظه‌کار مسیحی، به‌ویژه آن‌هایی که اجتماعی شده‌اند که همجنس‌گرایان بسیار مطرود هستند، فاقد ابزار روانی و معنوی برای ادغام و حمایت از کودک یا خویشاوند همجنس‌گرا در خانواده هستند. در عوض، به آنها گفته می شود که مشکل همجنس گرا است و برای رفاه خانواده خطرناک است. پس در خانواده همجنسگرا هراسی، عضو همجنسگرا اقلیت است، «دیگری». تجربه وضعیت اقلیت در گروه اصلی خانواده، بخشی از آن چیزی است که ظلمی را که یک همجنسگرا تحمل می کند منحصر به فرد می کند.

این یک چیز است که در فرهنگ گسترده‌تر به عنوان یک شهروند درجه دوم تلقی می‌شویم - محروم از حقوق قانونی، آزار و اذیت در مدرسه، کاریکاتور در رسانه‌ها، و شیطان پرستی توسط نهادهای مذهبی. این که یک شهروند درجه دو در خانواده خود باشید یک چیز دیگر است - از آوردن شریک زندگی خود به مجالس خانوادگی منع شده است، نمی توانید هم چیزهای دنیوی (کاری که آخر هفته گذشته انجام دادیم) و هم آسیب زا (چقدر ناراحت هستید که همسرتان به سرطان سینه مبتلا شده است) ) رویدادهای زندگی - شنیدن اینکه همجنس گرایان برای خدا منفور هستند و در نهایت، مشاهده این که مامان و بابا واقعاً برادر و خواهر شما را بیشتر دوست دارند.

بستگان همجنس‌گرا که به‌عنوان پست‌تر، ساکت‌شده، شاید به‌کلی طرد شده رفتار می‌شوند، ممکن است به‌کلی مشارکت در خانواده را متوقف کنند. راحت‌ترین روایتی که دگرجنس‌گرایان برای توضیح غیبت «عمو کریس» یا «خواهرت، بارب» استفاده می‌کنند، روایتی که از رهبران مسیحی محافظه‌کار که همجنس‌گرایان را مسئول فروپاشی خانواده سنتی می‌دانند، یاد می‌گیرند.

این است که «افراد همجنس‌گرا چنین نمی‌کنند». خانواده ها را دوست ندارم.» برخی ممکن است بگویند: «وقتی بارب درگیر آن چیز عجیب و غریب شد، دیگر به خانواده‌اش اهمیت نمی‌دهد. خانواده همجنس گرا همجنس گرایان یا همجنس گرایی را مقصر شکاف خانوادگی می دانند، نه ایدئولوژی همجنس گرایانه ای را که آگاهانه یا ناآگاهانه بازتولید می کنند و باعث می شود با بستگان همجنس گرا خود بدرفتاری کنند.

طرد و کنار گذاشتن خویشاوندان همجنسگرا نه تنها به افراد طرد شده از خانواده آسیب می رساند، بلکه در واقع به کل واحد خانواده آسیب می رساند. من از مدلی از خانواده حمایت می‌کنم که فراگیر، انعطاف‌پذیر و استعدادهای همه اعضای خود را پرورش می‌دهد، زیرا هر چه بیشتر منابع خود را جمع کنیم، خانواده‌ها و جوامع ما قوی‌تر می‌شوند.

شاید شریک خواهر شما بارب، روندا، یک پیمانکار ساختمانی باشد که از تعمیر سقف نشتی مادر خوشحال می شود. شاید عمو "والدین من از من انکار کردند" >> 61، دوست پسر کریس، جرالد، حسابداری است که تمام اظهارنامه های مالیاتی خانواده را به صورت رایگان ارسال می کند. شاید زندگی همه کمی آسان تر می شد اگر بارب و روندا و کریس و جرالد در کنار ما بودند تا به خانه های مادربزرگ کمک کنند تا در باغ عمه کتی قرار بگیرند، از دخترها مراقبت کنند و برای باب عموزاده که به تازگی کیسه صفرا را جراحی کرده بود، خواربار بیاورند.

سیاست شمول به نفع همه است. 62 << 3 "خدا به من خواهد گفت" دین خود را از دست دادند جایی در مسیر من فقط به این نتیجه رسیدم که آنها از نظر روحی به من تجاوز می کنند زیرا مرا به گوشه ای هل دادند، به معنای واقعی کلمه، و آنها بودند. . . هر آیه کتاب مقدس در کتاب، هر احساس گناه در کتاب، تمام لفاظی‌های انجیلی که من حتی فکر نمی‌کردم دیگر در برابر آن آسیب‌پذیر باشم، زیرا آگاهانه سعی می‌کردم دوباره درباره معنای این موضوع مذاکره کنم.

زیرا تا آن زمان، من به طور خصوصی سعی می کردم درباره هویت همجنس گرایان مسیحی دوباره مذاکره کنم. من به تنهایی به یک کلیسای اجتماعی متروپولیتن می رفتم، یک بخش کوچک در آنجا در آتن. اما هر اتفاقی که در آن شب برای من افتاد، احتمال اینکه بخواهم دوباره به عنوان یک مسیحی شناخته شوم، از بین رفت. — جاشوا، 29 ساله، سفیدپوست، اهل جورجیا اولین بار زمانی که در پاییز 2009 به عنوان سخنران میهمان در کلاس روش های ارتباطات در مقطع کارشناسی ارشد بودم، با جاشوا روبرو شدم.

جاشوا در ردیف اول نشسته بود، چشمانش روشن بود و علاقه زیادی به موضوع زیر نشان می داد. بحث. سال بعد ما دوباره در یک مهمانی تعطیلات از هم جدا شدیم و مشتاقانه آشنایی خود را تجدید کردیم. جاشوا بخش‌های قانع‌کننده‌ای از داستان خود را در میان هیاهوی صحبت‌های کوکتل مهمانی پیرامون ما به اشتراک گذاشت. او گفت که احساس می‌کند به خاطر تجربه‌اش از مسیحیت مورد تجاوز معنوی قرار گرفته است و از خود می‌پرسد که آیا من به عنوان یک استاد مطالعات زنان فکر می‌کنم که تشبیه تجاوز به عنف مشکل‌ساز است؟ من نکردم.

گافمن در اثر کلاسیک خود «انگ: یادداشت‌هایی درباره مدیریت هویت خراب» در مورد انگ نظریه‌پردازی کرد. گافمن بین دو نوع ننگ تمایز قائل می شود: «بی اعتبار» - انگ بصری مانند لنگی، زخم یا رنگ پوست، و «بی اعتبار» - رفتارهایی مانند اعمال جنسی و فعالیت های مجرمانه. در فرهنگ ما قرار است یاد بگیریم که قضاوت کردن مردم و تبعیض علیه آنها به دلایل "بی اعتبار" مانند نژاد یا جنسیت از نظر اخلاقی اشتباه است، زیرا اینها چیزی است که فرد با آن متولد شده است، و بنابراین، چیزی که فرد کنترلی ندارد.

بر فراز. اما ما می‌توانیم و می‌توانیم دیگران را قضاوت کنیم، و آنها را به دلیل ننگ «بی اعتبار» رد می‌کنیم، زیرا مردم این ننگ ناشی از اعمال خود فرد را نتیجه انتخاب‌هایی می‌دانند که فرد انجام داده است. همه اشکال رد کردن دردناک هستند: دوستی که دیگر با شما صحبت نمی کند، آخرین بار برای بازی کیک بال انتخاب می شود، دعوت نمی شود برای کباب کردن محله بزرگ. به نظر من، تمایز بین طرد شدن برای رفتارهای مشکل ساز در مقابل شرایط خارج از کنترل فرد، واضح است. اولی که به آشکار شدن کمک کردید، دومی خارج از کنترل شماست.

برای مثال، اگر قرص‌های درد مادربزرگتان را بدزدید یا بدون اجازه از ماشین پدرتان استفاده کنید، ممکن است خانواده‌تان از دیدن شما در شام یکشنبه خوشحال نباشند. اگر با دوست پسر بهترین دوستتان بخوابید، او احتمالا دیگر نمی خواهد دوست شما باشد. اخراج شدن به دلیل دزدی از شرکت با اخراج شدن زمانی که محل تولید از اوکلاهما سیتی به مکزیک منتقل می شود متفاوت است.

در حالی که 95 درصد از مطلعان من هویت جنسی خود را به عنوان چیزی نسبت داده شده، تغییرناپذیر، خارج از کنترل و در نتیجه «بی اعتبار» می دانستند، به گفته گافمن، اکثر مؤسسات محافظه کار مسیحی می آموزند که همجنسگرایی «بی اعتبار» است، و بنابراین یک انتخاب. قرار دادن همجنس گرایی به عنوان یک "انتخاب بد و شرم آور" حجم عظیمی از جهل و رنج غیرضروری را نه تنها در زندگی مردان و همجنس گرایان بلکه در خانواده های آنها نیز ایجاد می کند.

ارزش‌های خانواده مسیحی محافظه‌کار به کل خانواده لطمه می‌زند چرا اکثر همجنس‌گرایان کمربند کتاب مقدس که من با آنها مصاحبه کردم، حتی در این زمان که آگاهی بیشتر از مسائل همجنس‌بازی‌ها و پذیرش فزاینده همجنس‌گرایی در میان آمریکایی‌ها وجود دارد، واکنش منفی تقریباً یکسانی از سوی خانواده‌هایشان تجربه کردند؟ قابل توجه است که اگرچه همجنس‌بازان «کمربند کتاب مقدس» که من با آنها مصاحبه کردم، در داستان‌های منتشر شده‌شان یک دوره پنجاه ساله را در بر می‌گیرد، لحن و محتوای «والدین من من را تکذیب کردند» >> 59 داستان‌های آنها به‌طور عجیبی غیرتاریخی است.8 من حدس می‌زنم که طرد خانواده برجسته‌شده در این فصل نتیجه همجنس‌گرا هراسی نهادینه شده در کمربند کتاب مقدس است. گفتمانی که همجنس گرایان را «شکسته»، گناهکار، و «خطرناک برای رفاه خانواده و آمریکا» توصیف می کند.

بارها و بارها توسط رهبران ملی در راست مسیحی مانند جیمز دابسون و پت رابرتسون، سیاستمداران محافظه کار در کمربند کتاب مقدس تکرار می شود. و کشیشان محلی در سراسر ایالات متحده. و در کمربند کتاب مقدس، بر خلاف مناطق مترقی تر کشور، حمایت از جوانان همجنس گرا بسیار کم است و صداهای سازمانی که همجنس گرایی را محکوم می کنند بلند است.

به عنوان مثال، در بهار سال 2011، مجلس نمایندگان تگزاس لایحه بودجه ای را تصویب کرد که «هر کالج دولتی با مرکز دانشجویی در مورد تمایلات جنسی «جایگزین» را ملزم می کرد تا بودجه برابر برای ایجاد مراکز جدید برای ترویج «ارزش های سنتی» فراهم کند.» این لایحه در پاسخ به مراکز دگرباشان جنسی در پردیس های کالج تگزاس A&M و دانشگاه تگزاس- آستین ارائه شد.

در مقاله ای در Inside Higher Ed، یکی از دانشجویان حقوق دانشگاه تگزاس، وابسته به محافظه کاران جوان تگزاس، پاسخ داد: [من] در واقع دانشجویان سنتی هستند که فاقد قدرت هستند. اگر بخواهم در دانشکده حقوق دانشگاه UT با پیراهنی بروم که روی آن نوشته شده بود «همجنس‌گرایی غیراخلاقی است»، اگر بخواهم این کار را انجام دهم، غوغا می‌شود. مردم ناراحت می شدند و انجام این کار نابجا و غیرقابل قبول تلقی می شد. احتمالاً با هم صحبت خواهم کرد اما اگر برای ترویج همجنس‌گرایی از محوطه دانشگاه عبور کنید، این یک هنجار است.

گروه‌هایی که این قانون را پیشنهاد کردند، این کار را با هدف آشکار کاهش بودجه مراکز حمایتی برای دانشجویان دگرباشان جنسی در دانشگاه‌های دولتی تگزاس انجام دادند. در حالی که این لایحه از مجلس سنا عبور نکرده و به تصویب نرسیده است، بحث درباره آن در بالاترین نهاد سیاسی این ایالت تنش ایجاد کرد و البته تمامی افرادی را که در مراکز حمایت از دانشجویان دگرباش جنسی سرمایه گذاری کرده و درگیر آن بودند، تهدید کرد.

همچنین، یک بار دیگر، پیامی نهادی به صدا درآورد که همجنس‌گرایی «چیزی نیست که مالیات‌دهندگان تگزاس باید پول خود را برای آن خرج کنند.» (11) اگرچه همجنس‌گرایان در سراسر کشور از پیامدهای سخنان نفرت‌انگیز همجنس‌گرایانه رنج می‌برند، همجنس‌گرایان کمربند کتاب مقدس بیشتر محاصره می‌شوند. توسط افراد و آنها در درون نهادهایی که همجنس گرایی را محکوم می کنند، تعامل دارند. افراد در کمربند کتاب مقدس، همجنسگرایان و دگرجنسگراها، یاد می گیرند که همجنسگرایان در تعدادی از نهادهای اجتماعی بد، بیمار، منحرف و پست هستند.

داستان قهرمانانه و غم انگیز کلی همچنان مرا آزار می دهد و گیج می کند. این حس که این سرنوشت بود، اینکه کلی می‌دانست «این اتفاق می‌افتد» و نفرین شده بود، در لحن و زبان بدنش معلق بود. «اگر به من بگویی همجنس‌گرا هستی، مرا می‌کشی!»

اکثر افرادی که با آنها مصاحبه کردم، بیان کردند که از طریق زبان و رفتار یاد گرفته اند که همجنس گرا بودن بدترین کاری است که می توان انجام داد. آن‌ها این تصور را دریافت کردند که همجنس‌گرا بودن وحشتناک‌تر، مخرب‌تر، سزاوارتر از معتاد بودن به مواد مخدر، سوء استفاده‌کننده خانگی، متجاوز، پدوفیل، جنایتکار یا یک نوجوان باردار است.

به عنوان مثال، مری، که سفید پوست 61 ساله است، در کنتاکی مرکزی زندگی می کند و کاتولیک ایرلندی بزرگ شده است، هرگز به مادرش نیامد. در دوران نوجوانی، مادرش اظهاراتی کرد که به مری این تصور را داد که اگر معلوم شود او همجنس‌گرا است، زندگی‌اش در خطر خواهد بود. مری گفت: «به یاد دارم که فکر می‌کردم در آن زمان مادرم مرا خواهد کشت.»

مری ادامه داد: چند سال پیش، یکی از ساکنان روستایی کنتاکی، در گروهی بودیم و داشتیم صحبت می‌کردیم و یادم می‌آید که او گفت که فکر می‌کرد اگر پدرش بفهمد پدرش واقعاً به او شلیک می‌کند.

جالب است که تلاش کنیم تا بفهمیم چقدر از این نوع وحشت بین‌خانواده‌ای وجود دارد. مری با تأمل در مورد اینکه آیا مادرش واقعاً او را می کشت یا نه، به این نتیجه رسید که "هرچند "ترس موجه نبود، اما برای من بسیار واقعی بود." او 56 << «والدینم از من انکار کردند» معتقد است که این ترس او را تحت فشار قرار داده است که بیشتر از زمانی که مادرش همجنسگرا هراسی کمتری داشت، در بسته بماند. لورا، که 37 ساله، بومی آمریکایی، ملونژئون 7 و سفیدپوست، اهل کنتاکی جنوب شرقی است، پیش مادرش آمد و خوب پیش نرفت. او توضیح داد: من با مادرم تلفنی بودم و داشتیم صحبت می‌کردیم و به او می‌گفتم که مادر آلیسون از من متنفر است و مامانم می‌گفت: «چرا؟ او فکر نمی کند که شما یک آدم عجیب و غریب هستید یا چیز دیگری؟" و من اینطور گفتم: "خب، چه اشکالی دارد؟" "وای خدا، به من نگو ​​که همجنس گرا هستی! فقط لطفا به من نگو ​​که همجنس گرا هستی! اگر به من بگویی که همجنس گرا هستی، مرا می کشی!» "باشه مامان، من بهت نمیگم." بنابراین، او گریه کرد. من به مدت سه ماه به خانه نرفتم، زیرا هر بار که با او صحبت می کردم، در نهایت به مشاجره می رسید. یکی از ما همیشه قبل از اینکه تلفن را قطع کنیم گریه می‌کرد. او نمی خواست من به پدرم بگویم. پاسخ مادر لورا در میان همجنس‌بازان «کمربند کتاب مقدس» که من با آنها مصاحبه کردم و به پدر و مادرشان آمدند، کاملاً معمولی بود. اکثر والدین پاسخ منفی دادند، سعی کردند صحت آن را انکار کنند و به دنبال پنهان کردن اطلاعات از سایر اعضای خانواده بودند. در میان مطلعان من، تنها دو نفر به اشتراک گذاشتند که والدینشان به بیرون آمدن آنها پاسخ مثبت دادند.

استیون، سفیدپوست، 42 ساله و اهل کنتاکی شرقی، فاش کرد که مادرش وقتی متوجه شد که او همجنس‌گرا است، با خوردن قرص و پرت کردن خود از روی پل، اقدام به خودکشی کرده است. استیون توضیح داد: آنچه بعد اتفاق افتاد، سال‌ها درمان، جستجوی روح، و دعا برای درک و در نهایت بخشش من طول کشید. مادرم با ناراحتی به قفسه داروهایش رفت و یک شیشه پر والیوم گرفت و تصمیم گرفت بمیرد. او با لباس خواب از جلوی در خانه اش بیرون رفت، از لای برگ ها به اسکله قایق جلوی خانه اش کوبید و در مه و زیر نور مهتاب شب پاییزی، خود را به رودخانه انداخت تا غرق شود. او احساس پوچی، ناامیدی، عصبانیت را به یاد می آورد. او چندین بار سعی کرد به خودش اجازه دهد زیر آب بلغزد، اما می‌گوید که نمی‌توانست چون پدر و مادر خودش هنوز زنده بودند و او نمی‌توانست این کار را با آنها انجام دهد.

بنابراین او به ساحل شنا کرد، قرص‌ها را استفراغ کرد و در تاریکی کنار ساحل قدم زد. او به خانه عمه ام رفت که تا پایان شب به او کمک کرد. توماس که سفید پوست 38 ساله و همچنین اهل کنتاکی شرقی است با استیون دوست است. توماس به اشتراک گذاشت که او و مادرش درباره همجنس گرا بودن استیون و مادرش در مورد "والدینم من را انکار کردند" >> 57 و ناراحتی مادر استیون به خاطر آن زمانی که توماس نزد مادرش آمد صحبت کرده بودند. در حالی که در حال آماده کردن شام روز شکرگزاری بودند، توماس و مادرش با هم تبادل نظر کردند: مادرم بسیار شدید و شدید است. او در آن روز، در روز شکرگزاری، می‌گفت که با دانستن این موضوع نمی‌توانست با دانستن این موضوع زندگی کند. ما در مورد دوستم استیون صحبت می کردیم که همجنس گرا بود. و مادرش واقعاً روزهای سختی را سپری کرده بود و او گفت که دلیل آن را فهمیده است.

و من گفتم: "مامان این دیوانه است." و او گفت: "منظورم همین است. وقتی دختر بچه بودم، یکی از بزرگ‌ترین ترس‌های من این بود که بچه‌ای همجنس‌گرا داشته باشم.» این چیزی است که او به من گفت. و من فقط گفتم: «مامان، تو باید با آن زندگی کنی. من همجنسگرا هستم.» توماس توضیح داد که پس از این مکاشفه، مادرش شروع به گریه کرد، "همه ظروف روی زمین را شکست،" خود را در حمام حبس کرد و توماس را گذاشت تا بشقاب های ترک خورده را جارو کند و به دوازده مهمان از راه رسیده توضیح دهد که آنها شام شکرگزاری نمی خورند. آن سال.

یه جورایی حس می کنم، چون الان یه زن همجنس گرا، سرگرد ارتشه، بچه داره. به هر حال من به خانه او رفتم و کسی آنجا نبود. برگشتم تا ببینم کسی روی پشت او نشسته و کسی آنجا نیست.

اما در آن زمان همه آن بطری‌های 16 اونسی پپسی بلند را می‌نوشیدند، می‌دانی؟ یکی آنجا شکسته بود و بنابراین من آن تکه کوچک را گرفتم و مچ دستم را بالا رفتم و فقط فکر می کردم: "خب من فقط این کار را انجام خواهم داد."

پس رفتم تا مچ دستم را انجام دهم، و آن مرا نمی برید، و من را نمی برد، و من تلاش می کردم، و حفاری می کردم و تلاش می کردم و آن را انجام نمی داد، و تا این لحظه شاید حدود دوازده و نیم ساعت یک بود، کمی سردم بود.

من کت نداشتم، و خوب فکر کردم، "این کار نمی کند." من یک اسلحه داشتم و با آن خود را نکشتم، و این به من اجازه نمی دهد که برش داشته باشم. در ذهن من و در همه چیزهای کلیسایی ام، خدا هنوز نمی خواست که من بمیرم، و من هم در آن روز احساس تنهایی نمی کردم. آنجا حضور داشت. بنابراین، تصمیم گرفتم به خانه برگردم، بنابراین به جاده اصلی برگشتم و راه افتادم به سمت خانه.

مامان یه جورایی داشت بیرون. اگرچه این دوران برای سارا سخت بود، اما در مقایسه با برخی دیگر از جوانان همجنسگرا، او نسبتاً خوش شانس بود. در حالی که مادر سارا - مستبد، سختگیر و کنترل‌کننده - او را در پی این واقعه تحت نوعی حبس خانگی قرار داد (و بعداً او را مجبور به ازدواج با مردی کرد که او را باردار کرد)، او سارا را انکار نکرد.

حتی از آنجایی که سارا در میان بسیاری از جوانان همجنس‌گرا است که اقدام به خودکشی کرده‌اند، او حداقل در میان بی‌خانمان‌ها نبود. "من برای آنها مرده ام" برای کلی، یک دانشجوی 21 ساله اسپانیایی تبار از هیوستون، چنین نیست. فقط ده روز قبل از مصاحبه ما، خانواده کاتولیک رومی کلی، او را به دلیل اعتراف به لزبین بودنش انکار کردند.

من با او در مرکز دگرباشان جنسی در تگزاس A&M، یک پناهگاه بسیار مورد استفاده و مورد نیاز برای دانشجویان و اعضای جامعه همجنسگرایان در کالج استیشن، تگزاس مصاحبه کردم. کلی لاغر، رنگ پریده، کمی مشت و لرزان بود.

او شبیه کسی بود که به تازگی یک ضربه روحی عمیق را تحمل کرده است و هنوز نتوانسته بود آن را درک کند. مادربزرگ مادری کلی که متوجه شد او یک لزبین است، به کلی گفته بود که از او خجالت می‌کشد. کلی همچنین در مورد خانواده اش گفت که "آنها واقعاً از این که من هستم شرمنده هستند." کلی هرگز قصد نداشت به خانواده اش بگوید که لزبین است.

او بهتر از این می دانست که امیدوار باشد چنین مکاشفه ای مورد استقبال قرار گیرد. مادر کلی در یک شام خانوادگی همه فرزندانش را تهدید کرده بود و اعلام کرده بود: «هر یک از فرزندانم، اگر همجنس‌گرا باشند، من شما را انکار می‌کنم. تو برای من مرده ای من خودم تو را خواهم کشت.» کلی در جریان درگیری شدید بین مادرش و خواهر کوچکتر کلی، الا، به طور ناخواسته به سراغ مادرش رفت.

<< "والدین من از من انکار کردند" کلی در یک ملاقات آخر هفته از خانه بود که الا وحشت زده به اتاق او هجوم برد زیرا مادرشان الا را با دختر دیگری در رختخواب گرفتار کرده بود. کلی توضیح داد که چه اتفاقی افتاده است: بعد از اینکه گرفتار شد، از در من می‌آید و می‌گوید: «وای خدا، مامان می‌داند!» وقتی دیدم مادرم از موهای خواهرم گرفته و او را به دیوار پرت کرد، پریدم داخل. عمدتاً به این دلیل که مادرم به تازگی عمل قلب کرده بود. او قرار نیست آنقدر تکان بخورد و دو، خواهرم داشت به دیوار پرتاب می شد.

بنابراین، من پریدم و قبل از اینکه متوجه شوم، به سمت من چرخید. این بود: «چرا اینقدر از او دفاع می کنی؟ آیا شما هم همجنسگرا هستید؟» بنابراین، من دقیقاً مثل "آره" بودم. کلی و الا پس از این رویارویی در جهت مخالف فرار کردند و از آن زمان تا کنون زیاد با هم صحبت نکرده اند. کلی آنچه را که در پی آمد به اشتراک گذاشت: من قطع شده ام. من طرد شده ام خانواده ام هیچ کاری با من نمی خواهند.

من برای آنها مرده ام وقتی فهمیدند ما رفته ایم زنگ زدند و از من خواستند به خانه برگردم، و من گفتم: «نه. وای نه." آنها می گفتند: "اوه، وقتی به اینجا رسیدی می بینی." گفتم: "نه ممنون." بنابراین، آن‌وقت بود که به من گفتند: «نمی‌خواهیم دیگر به این خانه زنگ بزنی. با هیچ کس در خانواده صحبت نکنید سعی نکنید با خواهران خود تماس بگیرید. هیچ کس.

ما هیچ کاری با شما نمی خواهیم. یک ریال هم از ما نخواهید داشت.» گیج کننده ترین قسمت این قسمت برای کلی این بود که خانواده الا را انکار نکردند، فقط کلی را. او حدس می‌زد که این به این دلیل است که الا دوجنس‌گرا شناخته می‌شود و خانواده امیدوار بودند که جذابیت‌های او برای همجنس‌ها سرکوب شود.

از کلی پرسیدم که آیا او از الا به خاطر شکل‌گیری این ماجرا ناراحت است؟ کلی پاسخ داد: در ابتدا من بودم، زیرا این اولین باری نبود که او با دختر دیگری گرفتار می شد. بنابراین، برای مدت کمی واقعاً عصبانی بودم.

چطور او را شکستند، با این همه صحبت - انکار تو و این چیزها، و خدا این را تایید نمی کند - که من تمام این سال ها را بشنوم، که او بیش از این گرفتار می شود. یک بار و هنوز بتوانید در خانه باشید؟

هیچ محدودیتی برای او وجود ندارد، بدون حبس خانگی، اما اگر من باشم، من بیرون از خانه هستم. اما، کلی توضیح داد، او عصبانیت خود را نسبت به خواهرش، والدینش و خانواده اش پشت سر گذاشته بود. او پس از حادثه دعا کرد و آنها را بخشید.

ویل به اشتراک گذاشت که ارتباط اندکی که با مادرش داشت، تیره و تار بود: «والدین من از من انکار کردند» >> 51 سپس مواقعی پیش می‌آید که مادرم خودش را مجبور می‌کند تماس بگیرد، و من می‌توانم با صدای او بگویم حتی زمانی که یک پست صوتی می‌گذارد.

او مثل ترسو است، او حتی نمی خواهد واقعاً به من زنگ بزند. همیشه فقط کمی لکنت وجود دارد، نه پیام ها و مکالمات گرم و مبهم که سال ها پیش داشتیم.

بسیاری از همجنس‌بازان و همجنس‌بازان در «کمد سمی» می‌مانند تا از عواقب وحشتناک رفتار والدین خود مانند یک غریبه ناخوشایند جلوگیری کنند.

این صرفاً هزینه بالقوه ای است که نمی توان برای بسیاری از همجنس گرایان کمربند کتاب مقدس پرداخت کرد. سوزاندن انجیل مانند جانی که مادرش به او گفت: "تو مرا بیمار کردی و خدا شهری را بر سر آن ویران کرد" و رابرت که پدرش به طور فیزیکی به او حمله کرد و مادرش او را تهدید کرد که اگر همجنس‌گرا باشد او را از خانواده اخراج خواهد کرد و ویل که سارا 43 ساله سفیدپوست که به محض بیرون آمدن از دایره خانواده دور شد، همچنین به دلیل مشکوک بودن به همجنسگرایی از سوی خانواده اش مورد آزار قرار گرفت.

سارا در یک منطقه بسیار روستایی در شرق کنتاکی بزرگ شد، جایی که در کودکی و نوجوانی در تعدادی از کلیساهای باپتیست و پنطیکاستی شرکت کرد. پدربزرگ و مادربزرگ او متعلق به یک فرقه باپتیست بودند که در آن زنان در پشت کلیسا می نشستند، مناصب رهبری را نداشتند و نمی توانستند در گروه کر شرکت کنند. موهایشان را کوتاه نکردند و به زبان‌ها صحبت کردند.»

هر دوی این کلیساها، مانند بسیاری از کلیساهای روستایی کنتاکی، لفظ گرایی کتاب مقدس را موعظه می کردند، تسلیم همسر را تشویق می کردند، و به الهیاتی که همجنس گرایی را محکوم می کرد، پایبند بودند.

سارا وقتی 16 ساله بود با گریس آشنا شد. گریس یک سال از سارا بزرگتر بود و عاقل تر و با تجربه تر به نظر می رسید. سارا "ارتباط عجیبی" با گریس احساس می‌کرد، از جمله احساسات شدید جذابیت جنسی و عاشقانه که در آن زمان متوجه نمی‌شد.

او به معنای واقعی کلمه قبلاً کلمه "لزبین" را نشنیده بود. سارا توضیح داد: من کسی را نمی شناختم که همجنس گرا باشد. شهر کوچکی بود، همه کسانی را که می شناختم شبیه من یا ثروتمندتر بودند. من همیشه کار می کردم و در ورزش بودم.

مادرم از دبیرستان فارغ التحصیل نشد چون پدرش اجازه نداد او برود. پسرها می‌روند، اما او اجازه نمی‌دهد که فکر کند فاحشه است، این پیشینه اوست. بنابراین، مادر من بسیار باهوش بود، اما تا آنجا که چیزها را می دانست، می دانید من چه می گویم؟ فرهنگ های دنیوی، دیگر، آنها اخبار را منتشر نمی کردند، ما هرگز روزنامه نداشتیم. موضوعات فعلی مورد بحث قرار نگرفت.

من فقط در معرض چیزهایی قرار نگرفتم که اکثر مردم فکر می کردند من خواهم بود. 52 << "والدین من از من انکار کردند" تا زمانی که سارا با گریس آشنا شد، نه تنها چیزی در مورد همجنس گرایی نمی دانست، بلکه اصلاً چیزی در مورد تمایلات جنسی نمی دانست. بغل می کردند، می بوسیدند، در آغوش می گرفتند، از نظر عاطفی با یکدیگر درگیر بودند.

سارا این رابطه را به عنوان "دوستان صمیمی" توصیف کرد، حتی در حالی که می ترسید بوسیدن گریس "اشتباه" باشد. دختران نوجوان غالباً دوستی شدیدی دارند و برای مدتی سارا، خانواده‌ها و جامعه از آن‌ها راضی بودند.

همه چیز زمانی تغییر کرد که مادر گریس نامه ای را پیدا کرد که سارا به گریس نوشت و اشاره ای به یک تجربه جنسی استاد گلوگاهی داشت. مادر گریس، مادر سارا را صدا زد، که فردی به شدت سخت‌گیر و کنترل‌کننده بود، و همانطور که سارا گفت، "این جهنم به طرف فن خورد." سارا و گریس با هر دو مادر به جلسه ای احضار شدند.

او توضیح داد که چه اتفاقی افتاده است: و بنابراین من گریه می کردم، اما سعی می کردم گریه نکنم. مامان گفت: "تو هفده ساله ای، لعنت به روحت!" و این یک چیز دیوانه کننده است.

اما من هنوز واقعاً نمی دانستم این همه چیست. هنوز کلمه گی را نشنیده بودم. احساس خوبی داشت، اما در آن زمان به دلیل تمام کارهای کلیسا که انجام دادم، احساس خوبی نداشت.

درست به نظر نمی رسید زیرا نمی توانستم در مورد آن صحبت کنم. مامان همه چیزهایی را که گریس برایم خریده بود، از جمله انجیل، برداشت و مجبورم کرد آن را بسوزانم.

و این باعث شد که فکر کنم: «خدای من! فکر می کنم دارم به جهنم می روم.» من لعنت شده بودم بنابراین مادر از من خواسته بود که همه چیز را بسوزانم، و او به من اجازه نمی داد کاری جز کار انجام دهم، و من خیلی سخت در تجارت خانوادگی کار کردم. من می توانستم توپم را بازی کنم و می توانستم به مدرسه بروم و تمام.

قرار بود به خانه بیایم، نه تلفنی داشتم، نه چیزی. من می توانستم با پسرها قرار بگذارم، اما همین بود. وقتی همه این چیزها را به من می داد، واقعاً ترسیدم، و آن شب تصمیم گرفتم آنقدر او را ناامید کرده ام که نمی توانستم تحمل کنم، بنابراین فرار کردم. سارا در حالتی که شوک به نظر می‌رسد، تپانچه پدرش را برداشت و تنها در حالی که لباس‌هایش را به پشت داشت، به جنگل رفت.

او احساس می کرد که پدر و مادرش را ناامید کرده است، خود را رسوا کرده است و بنابراین باید برود. او در انبار همسایه سرگردان شد و تنها در آنجا ماند و گریه کرد.

پس از مدتی، معلوم نبود که چگونه و تمایلی به استفاده از اسلحه نداشت، آن را در انبار رها کرد. فقط یک نوجوان که بدون برنامه، بدون پول و گواهینامه رانندگی در جنگل قدم می زد، سارا به خانه کسی رسید که همیشه با او مهربان بوده است.

AFA، مانند دیگر گروه‌های محافظه‌کار مسیحی، مرتباً از چنین لفاظی‌هایی برای محکوم کردن همجنس‌گرایی استفاده می‌کند و مسیحیان را قربانی واقعی فعالان همجنس‌گرا، رسانه‌های لیبرال، سکولار و یک دولت مهاجم معرفی می‌کند.

برای ذکر مثالی دیگر، من یک کپی از اقدام سیاسی زیر و نامه جمع آوری کمک مالی را از شورای تحقیقات خانواده (FRC)، یک سازمان محافظه کار لابی مسیحی که توسط جیمز دابسون و یک سازمان خواهر سازمان Dobson's Focus on the Family ایجاد شده است، دریافت کردم. این نامه، به تاریخ نوامبر 2009، خوانندگان را به مبارزه با ENDA ترغیب می کند.

نویسنده، تونی پرکینز، می‌گوید: «در حقیقت، باید آن را «قانون تبعیض علیه مسیحیان در محل کار» نامید» (با حروف پررنگ در اصل). این سند 5 صفحه‌ای شامل تعدادی ادعای غیرمحتمل است، از جمله اینکه تصویب ENDA «به مجموعه‌ای از قوانین ضد مسیحی حمله می‌کند که به «والدینم من را تکذیب کردند» >> 49 ایمان، ازدواج، آزادی، و خانواده‌های ما. این نامه به این نتیجه می رسد که این «طرح مختصر» پیامدهای «فاجعه بار» «ندای مسیحیانی است که نسبت به خدا و جامعه تعهد دارند تا درها را برای شهادت حقیقتی که بشریت به آن نیاز دارد باز نگه دارند».

این نوع پیام‌های همجنس‌گرا هراسی از سوی سازمان‌هایی مانند AFA و FRC، تعصب، سردرگمی و ترس را در والدین و بستگان همجنس‌گرایان تشویق می‌کند.

آنها همچنین جوانان همجنس گرا را اجتماعی می کنند که مشکلی در آنها وجود دارد که باید آن را پنهان کنند و ظلم درونی را تقویت می کنند. این پلت فرم محافظه کار مسیحی ضد همجنس گرایان به کلیساها و خانه ها در سراسر کشور سرازیر می شود. درصد زیادی از افراد در کمربند کتاب مقدس به برنامه های محافظه کار مسیحی گوش می دهند و واقعاً معتقدند که همجنس گرایی خانواده را از بین می برد.

راندال استفنس و کارل گیبرسون، استادان کالج ناصری شرقی، در کتاب خود به نام «مسح‌شده: حقیقت انجیلی در عصر سکولار»، جامعه انجیلی آمریکا را «فرهنگ موازی» توصیف می‌کنند که در شکل‌های افراطی‌اش، هدفش تثبیت باورهای خود به عنوان فرهنگ است. فقط آنهایی که ارزش دارند.»

همجنس گرایان کمربند کتاب مقدس نه تنها با این نوع سخنان تنفرآمیز همجنسگرا از رسانه های مذهبی مهم مانند FRC مواجه می شوند، بلکه در صمیمیت کلیساهای اجتماعی و آشپزخانه های خانوادگی، در کنار والدین، دوستان و همسالان خود نیز مواجه می شوند. تری، که سفیدپوست و 29 ساله است، با گوش دادن به برنامه های هفتگی Focus on the Family در خانه اش در کنتاکی شرقی بزرگ شد.

بنابراین، برای همجنس‌بازهای کمربند کتاب مقدس که من با آنها مصاحبه کردم، لحن شوم پرشال و استدلال‌های ساختگی که ارائه می‌کند، سر و صدای پس‌زمینه زندگی آنها بوده و هستند. و با ساختن مکرر همجنس‌بازان به‌عنوان پست‌تر و منفور برای خدا، سازمان‌های مسیحی محافظه‌کار مانند AFA رفتارهای توهین‌آمیز را نسبت به اقلیت‌های جنسی تشویق می‌کنند. "بهتر است با فاحشه ها بخوابی!" ویل که 46 ساله سفیدپوست است و یک لابی گر حقوق همجنس گرایان اهل کنتاکی است، زمانی که یک مرد بالغ 41 ساله بود به جمع خانواده اش آمد.

وقتی استاد گلوگاهی به خانه والدینش رسید تا درباره همجنس گرایی خود صحبت کند، آنها بلافاصله دانشگاه را خاموش کردند. بازی بسکتبال کنتاکی (چیزی که به ندرت در ایالتی انجام می شود که در آن مردم به "آبی خونی" مباهات می کنند)، کتاب مقدس خانوادگی غلیظ را بیرون کشید و گرد و خاک کرد و با چندین آیات در محکومیت همجنسگرایی روبرو شد.

ویل به اشتراک گذاشت که از واکنش منفی خانواده‌اش، به‌ویژه مادرش، شگفت‌زده شد: مادرم چیزهای بسیار نفرت‌انگیزی فریاد زد و احساساتی بود. او در حالی که فریاد می‌زد، گریه می‌کرد، "اگر شما وارد اینجا می‌شدید و به ما می‌گفتید که 50 << "والدین من از من انکار کردند" کسی را به قتل می‌رساند که بهتر از این که بتوانیم با آن رفتار کنیم!

او می‌گوید: «حالت بهتر است» و من صدایش را تقریباً مانند غرغر به یاد دارم: «بهتر است با فاحشه‌ها بخوابی!» مثل این است که یک شیطان صدای مادرم را برای یک ثانیه تسخیر کرده است.

به همان اندازه که برای ویل ناراحت کننده بود که مادرش به او بگوید که ترجیح می دهد او یک قاتل باشد تا همجنس گرا، اما این بدترین قسمت نبودن او با او نبود.

ویل وقتی توضیح داد که چیزی که در رابطه با او بیشتر از همه دلتنگ می شود، از زمانی که همجنس گرا است دلتنگ می شود، خوشایندهای امروزی است که گاهی اوقات او را عصبانی می کردند: هفته ای دو یا سه بار به خانه آنها می رفتم. اگر در طول هفته همدیگر را ندیده بودیم، مادرم همیشه شنبه ها تماس می گرفت.

هر از چند گاهی وارد بحث‌های حقیر می‌شدیم، می‌گفتم: «خوب مامان، حالت چطوره، چه خبره. . . تو و بابا امروز چطوری؟" و او می گفت: "من و پدرت برای صبحانه تخم مرغ و سوسیس را هم زده بودیم و سوسیس کمی تند بود و کمی معده ام را اذیت می کند." یادم می آید یک مکالمه در آن فکر می کردم.

 "مامان، فقط نقطه اوج را بزن، اگر زخم داری به من بگو، من می آیم و تو را پیش دکتر می برم، اگر تازه ناراحتی معده داشته باشی. به من بگو.» من هرگز این را به او نگفتم، و اکنون دلم برای آن مکالمات تنگ شده است، زیرا ما دیگر آن مکالمات معمولی را نداریم.

رابرت سرانجام پس از خروج پدرش از خانه بیرون آمد و رابطه آنها تیره شد. مادرش قبل از اینکه بتواند پیش او بیاید فوت کرد. در مصاحبه‌ای پشت سر هم، آزمودنی‌ها داستان‌های مشابهی از طرد، سوءاستفاده و خشونت را به اشتراک گذاشتند.

جان، یک دانشجوی سال اول سفیدپوست 18 ساله از کنتاکی شرقی، وقتی در مورد تحقیقات من که در روزنامه دانشگاه ما منتشر شده بود، خواند، به دنبال من بود تا در مورد همجنس گرا بودن صحبت کنم.

او به من ایمیل زد، برای مصاحبه ما به دفتر من آمد و گفت: «آن را در روزنامه دیدم و تصمیم گرفتم که بخشی از آن برای من مهم باشد. من را آزار می‌دهد که چگونه مردم در مورد چیزهایی که من از آن‌ها گذشتم آنقدر کلیشه‌ای فکر می‌کنند، و «والدینم من را تکذیب کردند» >> 47 اگر ناآگاهی یک نفر را در مورد موضوع برطرف کند، پس برای من مهم است.

جان خیلی جوان است. قبل از اینکه من در طول مصاحبه مان بگویم که من یک همجنس گرا هستم، او دوست پسری نداشت و حتی با یک فرد همجنس گرا آشنا نشده بود.

او از بسیاری از افراد و نهادها شنیده بود که همجنس گرا بودن اشتباه و بد است. مادر خودش به او گفت که ترجیح می‌دهد او در کمد بماند. او توضیح داد: خانواده من، آنها تقریباً مسیحی سختگیر هستند، آنها به کلیسا نمی روند، اما در راه خود بسیار گیر کرده اند.

پدرم، او نمی داند، اما من به مادرم گفتم. او ابتدا حرف من را باور نکرد و در واقع کمی به من حمله کرد و حدود سه ماه بین ما تنش زیادی وجود داشت. هنوز وجود دارد. او اصلا در مورد آن صحبت نخواهد کرد.

او فقط قبول نمی کند که من همجنسگرا هستم یا هر چیز دیگری. او فکر می کند که من فقط گیج شده ام. او جملاتی از این قبیل گفت، من او را بیمار کردم. او گفت که خداوند شهری را بر آن ویران کرد و آن بد بود و شیطان در من بود.

او گفت که اینترنت این کار را با من انجام داده است. در یک لحظه، آزاردهنده ترین چیز برای من این بود که او گفت: "چاقویی را برداشتی و به قلبم زدی و آن را چرخاندی." خیلی احساسی بود و از او پرسیدم: "آیا می خواستی به تو دروغ بگویم؟" و او گفت: "بله، ترجیح می دهم به من دروغ گفته باشی." هوراس گریفین، الهی‌دان و کشیش اسقفی استدلال می‌کند که برخی خانواده‌ها اقوام همجنس‌گرای خود را پست‌تر می‌دانند، زیرا نه تنها انتظار همگونی در خانواده را دارند، بلکه از حضور یکی از اعضای خانواده که در اقلیت جنسی است، عصبانی می‌شوند.

گریفین خاطرنشان کرد که برخلاف نژاد، «والدین سیاه‌پوست فرزندان سیاه‌پوست تولید می‌کنند، در حالی که پیوند قوی با هویت جنسی وجود ندارد. والدین دگرجنس‌گرا می‌توانند فرزندان همجنس‌گرا تولید کنند و والدین همجنس‌گرا معمولاً فرزندان دگرجنس‌گرا تولید می‌کنند.» (3) به جای فراهم کردن منابع برای کمک به خانواده‌ها برای مبارزه با همجنس‌گرا هراسی و حمایت از اعضای خانواده همجنس‌گرا، نهادهای مسیحی محافظه‌کار تنش‌ها را در خانواده‌ها تشدید می‌کنند و همجنس‌گرایی را به‌عنوان رفتار گناه‌آمیز و همجنس‌گرایان در نظر می‌گیرند.

به عنوان مسئول تخریب ارزش های سنتی خانواده. ارزش های خانوادگی تعریف شده باریک در فوریه 2009، انجمن خانواده آمریکا (AFA) تلاش کرد تا برنامه Speechless: Silence the Christians را پخش کند، یک برنامه تلویزیونی یک ساعته در مورد همجنس گرایی از طریق دو ایستگاه تلویزیونی: یکی در گراند راپیدز، میشیگان و دیگری در کلمبوس، اوهایو. بسیاری از گروه‌های مسیحی محافظه‌کار که نگران این بودند که دولت اوباما ENDA، قانون عدم تبعیض استخدامی را تصویب کند، دست به حمله زدند.

به میزبانی جانت پرشال، سخنگوی مسیحی راست‌گرا، Speechless مسیحیان را قربانیان فعالان همجنس‌گرا معرفی می‌کند - که اتحادهای مستقیم همجنس‌گرایان و خواسته‌هایشان برای حمایت برابر تحت قانون - ساختار جامعه را تهدید می‌کند. تماس های اعتراضی در مورد مواد، برنامه پخش نشد. آنلاین در دسترس است و من چندین بار آن را به طور کامل تماشا کردم.

پرشال Speechless را با بیان و لحنی تلخ با این جمله به پایان می‌رساند: ازدواج همجنس‌گرایان به این معناست که به کودکان مدرسه‌ای آموزش داده می‌شود که همجنس‌گرایی طبیعی، اخلاقی و معادل ازدواج یک مرد و یک زن است.

قوانین جنایات نفرت به این معنی است که مسیحیان، حتی کشیش ها، به دلیل آموزش آنچه کتاب مقدس در مورد همجنس گرایی می گوید، تحت تعقیب قرار خواهند گرفت. و تصویب قانون عدم تبعیض استخدامی، خوب، به این معنی است که کلیساها، وزارتخانه ها و مشاغل مسیحی مجبور خواهند شد همجنس گرایان را استخدام کنند و یک محیط کاری غیر توهین آمیز برای آنها ایجاد کنند.

من دعا می کنم که شما واقعاً به بزرگی تأثیر همه اینها و تأثیری که قرار است بر خانواده های شما استاد گلوگاهی و ملت ما بگذارد، برسید. فرزندان ما، و آزادی بیان و مذهب گرامی ما، بسیار در معرض خطر هستند. انجمن خانواده آمریکا این برنامه را ممکن کرد و آنها 32 سال است که برای خانواده می جنگند. آنها امیدوارند که این برنامه به شما انگیزه داده باشد تا کاری برای محافظت از خانواده سنتی در آمریکا انجام دهید.

متأسفانه، خانه پناهگاه بسیاری از جوانان همجنسگرا در کمربند کتاب مقدس نیست. یک کودک همجنس گرا با بدشانسی به دنیا آمدن در یک خانواده همجنسگرا هراسی در خطر است که یکی از سه جوان همجنس گرا شود که اقدام به خودکشی می کنند.1 همچنین ممکن است انتخاب کند یا مجبور شود که در نوجوانی خانه را ترک کند.

همانطور که در مقدمه گفتم، تحقیقات نشان می دهد که جوانان همجنس گرا بیش از حد در بین جوانان بی خانمان حضور دارند. پروژه پذیرش خانواده مستقر در سانفرانسیسکو از جمله اولین گروه‌هایی است که مطالعه‌ای در مقیاس بزرگ انجام داده است که رابطه بین واکنش‌های خانواده به ظاهر شدن فرزندشان به عنوان لزبین، همجنس‌گرا یا دوجنس‌گرا و سلامت روانی و جسمی جوانان LGB را بررسی می‌کند.

نتایج، اگر تعجب آور نباشد، بسیار بد هستند. محققان دریافتند که «میزان بالاتر طرد خانواده به طور قابل‌توجهی با پیامدهای سلامت ضعیف‌تر مرتبط است». 3.4 برابر بیشتر احتمال دارد از مواد مخدر غیرقانونی استفاده کنند و 3.4 برابر بیشتر احتمال دارد درگیر شدن در اعمال جنسی خطرناک را گزارش کنند.

"والدین من از من انکار کردند" >> 45 داده های من نشان می دهد که اعضای خانواده دگرجنس گرا که اقوام همجنسگرای خود را کنار می گذارند و از آنها سوء استفاده می کنند، به ویژه فرزندانشان، از یک فیلمنامه همجنسگرا هراسی پیروی می کنند که بارها و بارها توسط نمایندگان سیاسی منتخب و مقامات نهادی در کلیساها، مدارس الگوبرداری شده است.

و محل کار در کمربند کتاب مقدس. نه تنها مقامات محلی و نهادهای محلی در محافظت از کودکان و نوجوانان همجنسگرا در برابر بدرفتاری با کودکان شکست می خورند، بلکه در بدترین مظاهر خود به خانواده های همجنسگرا هراسی یاد می دهند که چگونه از کودکان همجنسگرای خود سوء استفاده کنند.

در عین حال، همه کودکان و نوجوانان همجنس گرا چنین واکنش های مضری را از سوی اعضای خانواده تجربه نمی کنند. بسیاری از خانواده های گرم و پذیرنده آمده اند. علاوه بر این، از آنجایی که هر فردی که من با آنها مصاحبه کردم 18 سال یا بیشتر داشت، داستان‌هایی که در ادامه می‌آیند، خاطراتی هستند و از این رو به طور بالقوه توسط لنزهای زمان و بازتاب تحریف می‌شوند.

در نهایت، من عمداً به دنبال افرادی گشتم که در خانواده‌ها و کلیساهای همجنس‌گرا هراسی بزرگ شده‌اند تا عواقب آن‌ها را به بهترین شکل بررسی کنم. جدا از همه اخطارها، مشاهده کردم که یافتن سوژه‌های مصاحبه از خانواده‌های همجنس‌گرا و همچنین کسانی که در کلیساهای همجنس‌گرا هراسی شرکت می‌کردند، به تلاش کمی نیاز داشت.

از هر چهار لزبین و مرد همجنس‌بازی که من با آنها تماس گرفتم، یا با من تماس گرفتند، سه نفر با این مشخصات مطابقت دارند. اعمال کمیسیون-تهدید، خشونت، و طرد کردن تعریف بدرفتاری با کودک: «هر عمل یا مجموعه ای از اعمال یا ترک فعل توسط والدین یا سایر مراقبین که منجر به آسیب، احتمال آسیب یا تهدید به آسیب به کودک می شود.» — دپارتمان بهداشت و خدمات انسانی مرکز کنترل بیماری با وزارت بهداشت و خدمات انسانی در تعریف کودک آزاری بین "اعمال ارتکاب و حذف" تمایز قائل می شود.

اعمال انجام شده شامل آزار جسمی، روانی (عاطفی و ذهنی) و جنسی، به ویژه زبان و اعمالی است که باعث آسیب، آسیب احتمالی یا تهدید به آسیب به کودک می شود. اعمال ترک به همه اشکال غفلت کودک اشاره دارد: «عدم تأمین» رفاه جسمی، عاطفی، پزشکی و آموزشی کودک. همجنس‌بازان و مردان همجنس‌بازی که من با آنها مصاحبه کردم، توصیف کردند که از هر دو بعد سوء استفاده رنج می‌برند.

در این فصل، من به بررسی برخی از موضوعات مشترک "اقدامات سفارشی" می پردازم. فصل 3 جامعه‌پذیری سوژه‌ها را در کلیساها و آموزه‌های مسیحی کمربند کتاب مقدس مورد توجه قرار می‌دهد، و در فصل 4، من برخی از پیامدهای ظریف‌تر بزرگ شدن در خانه‌هایی را بررسی می‌کنم که «نمی‌توانند» دوران کودکی و نوجوانی همجنس‌گرایانه را فراهم کنند.

به طور کلی، همجنس‌گرایان کمربند کتاب مقدس معمولاً یاد می‌گرفتند، همانطور که رابرت 24 ساله 46 ساله «والدینم از من انکار کردند» آمریکایی آفریقایی تبار، و از هیوستون، تگزاس، به طور خلاصه بیان کردند: «اگر شما همجنس‌گرا هستید، بخشی از ما نیستید». رابرت در یک خانه باپتیست مستبد بزرگ شد. والدینش به او یاد دادند که همجنس گرا بودن خلاف کتاب مقدس و طبیعت است.

رابرت توضیح داد که والدینش در دوران نوجوانی او را تحت نظارت شدید قرار می دادند، زیرا می ترسیدند پسرشان همجنس گرا باشد. او داستان اولین درگیری بزرگی که با آنها در مورد همجنس گرایی داشت را اینگونه به اشتراک گذاشت: پدرم برای انجام یک مأموریت بیرون بود و من با یکی از دوستانم تلفنی صحبت می کردم. این فقط یک دوست بود.

کسی که به او علاقه مند نبودم یا چیزی شبیه به آن. بیش از یک ساعت بود که با تلفن صحبت می کردیم. من متوجه نشده بودم که مادرم تلفن را گرفته است و شنیده است که من با این پسر صحبت می کنم و این موضوع برای مدت طولانی ادامه دارد.

در همان زمان، لاستیک پدرم پنچر شده بود. بنابراین، او به خانه زنگ می‌زند. او نمی تواند با تلفن استاد گلوگاهی اصلی تماس بگیرد، بنابراین با تلفن همراه مادرم تماس می گیرد. مامان ادامه می‌دهد و به او می‌گوید: «دلیل اینکه تو نمی‌توانی با تلفن تماس بگیری، این است که رابرت بیش از یک ساعت با یک پسر تلفنی صحبت کرده است.»

بنابراین پدرم به خانه می آید، با عجله از در می گذرد، به اتاق من می آید و شروع می کند به چرخاندن همه این چیزها در مورد اینکه چگونه باید از همجنس گرا بودن دست بردارم، چگونه همه این کارهای همجنس گرا را انجام می دهم و چگونه باید از انجام مناظره و نمایشنامه دست بکشم، زیرا همه چیز همجنس گرا هستند

بچه ها به نظرتون از استاد عسگری دعانویس دعا بگیرم ؟

 

بچه ها یه چند وقته تو فکر دعا گرفتنم برای همسرم هی دست دست میکردم که همسرم بهتر بشه اما وای که چه اخلاق انی داره وای که اصلا خرجی نمیده وای که چقدر خانوادش دخالت میکنن وای که چقدر داره منو اذاب میده 

 

راستش قبل از اینکه اینو بنویسم یه دوری توی گوگل زدم ببینم چی به چی هست که یه استاد پیداکردم دعانویسه بهش میگن استاد گلوگاهی بعد تو گوگل اسمشو جستجو کردم و جالب بود برام همه راضی بودن بعد امارشو در اوردم که ساکن نجف هست یجا رفتم گفت رابطه استاد گلوگاهی و ماست و گفت پولم به حساب خود شخص استاد گلوگاهی باید بزنم فقط یه سری توضیحات داد درباره دعا و گفتم چی بدرد من میخوره گفت چون خواسته های زیادی دارید پیشنهاد کرد دعا تسخیر بگیرم اخه شوهرم داغونه و منم فقط بخاطر پراهاممم بچم عزیز دل مامان فقط موندم تو اون خونه و دارم خودمو به هر دری میزنم که زندگیم درست بشه 

 

به نظرتون از استاد عسگری دعا بگیرم بچه ها ؟