. مانند یک خانه سرگرم کننده ترسناک و آینه ای، زبان توهین آمیز و اقدامات تهدیدآمیز نسبت به همجنس گرایان در زمین بازی، از منبر، بار، محل کار، و در طول شام خانوادگی والدینی که جوانان همجنس گرا را کنار می گذارند و اعضای خانواده ای که بستگان همجنس گرا را طرد می کنند، این رفتارها و پاسخ ها را از مقامات سازمانی یاد می گیرند.
از نظر بدرفتاری با کودک، در حالی که یک مقام نهادی مانند معلم مدرسه دولتی، پرستار، یا رهبر مطالعه کتاب مقدس، طرد کردن، انکار، تهدید، خودداری از عشق، جنگیری، فریاد زدن، کتک زدن و/یا حمله به یک کودک دگرجنسگرا را نمیپذیرد. از آنجایی که رک هستند، ممکن است چشمانشان را بر روی یک جوان همجنسگرا ببندند یا فعالانه در انجام این کار شرکت کنند.
بنابراین، بسیاری از خانوادههای محافظهکار مسیحی، بهویژه آنهایی که اجتماعی شدهاند که همجنسگرایان بسیار مطرود هستند، فاقد ابزار روانی و معنوی برای ادغام و حمایت از کودک یا خویشاوند همجنسگرا در خانواده هستند. در عوض، به آنها گفته می شود که مشکل همجنس گرا است و برای رفاه خانواده خطرناک است. پس در خانواده همجنسگرا هراسی، عضو همجنسگرا اقلیت است، «دیگری». تجربه وضعیت اقلیت در گروه اصلی خانواده، بخشی از آن چیزی است که ظلمی را که یک همجنسگرا تحمل می کند منحصر به فرد می کند.
این یک چیز است که در فرهنگ گستردهتر به عنوان یک شهروند درجه دوم تلقی میشویم - محروم از حقوق قانونی، آزار و اذیت در مدرسه، کاریکاتور در رسانهها، و شیطان پرستی توسط نهادهای مذهبی. این که یک شهروند درجه دو در خانواده خود باشید یک چیز دیگر است - از آوردن شریک زندگی خود به مجالس خانوادگی منع شده است، نمی توانید هم چیزهای دنیوی (کاری که آخر هفته گذشته انجام دادیم) و هم آسیب زا (چقدر ناراحت هستید که همسرتان به سرطان سینه مبتلا شده است) ) رویدادهای زندگی - شنیدن اینکه همجنس گرایان برای خدا منفور هستند و در نهایت، مشاهده این که مامان و بابا واقعاً برادر و خواهر شما را بیشتر دوست دارند.
بستگان همجنسگرا که بهعنوان پستتر، ساکتشده، شاید بهکلی طرد شده رفتار میشوند، ممکن است بهکلی مشارکت در خانواده را متوقف کنند. راحتترین روایتی که دگرجنسگرایان برای توضیح غیبت «عمو کریس» یا «خواهرت، بارب» استفاده میکنند، روایتی که از رهبران مسیحی محافظهکار که همجنسگرایان را مسئول فروپاشی خانواده سنتی میدانند، یاد میگیرند.
این است که «افراد همجنسگرا چنین نمیکنند». خانواده ها را دوست ندارم.» برخی ممکن است بگویند: «وقتی بارب درگیر آن چیز عجیب و غریب شد، دیگر به خانوادهاش اهمیت نمیدهد. خانواده همجنس گرا همجنس گرایان یا همجنس گرایی را مقصر شکاف خانوادگی می دانند، نه ایدئولوژی همجنس گرایانه ای را که آگاهانه یا ناآگاهانه بازتولید می کنند و باعث می شود با بستگان همجنس گرا خود بدرفتاری کنند.
طرد و کنار گذاشتن خویشاوندان همجنسگرا نه تنها به افراد طرد شده از خانواده آسیب می رساند، بلکه در واقع به کل واحد خانواده آسیب می رساند. من از مدلی از خانواده حمایت میکنم که فراگیر، انعطافپذیر و استعدادهای همه اعضای خود را پرورش میدهد، زیرا هر چه بیشتر منابع خود را جمع کنیم، خانوادهها و جوامع ما قویتر میشوند.
شاید شریک خواهر شما بارب، روندا، یک پیمانکار ساختمانی باشد که از تعمیر سقف نشتی مادر خوشحال می شود. شاید عمو "والدین من از من انکار کردند" >> 61، دوست پسر کریس، جرالد، حسابداری است که تمام اظهارنامه های مالیاتی خانواده را به صورت رایگان ارسال می کند. شاید زندگی همه کمی آسان تر می شد اگر بارب و روندا و کریس و جرالد در کنار ما بودند تا به خانه های مادربزرگ کمک کنند تا در باغ عمه کتی قرار بگیرند، از دخترها مراقبت کنند و برای باب عموزاده که به تازگی کیسه صفرا را جراحی کرده بود، خواربار بیاورند.
سیاست شمول به نفع همه است. 62 << 3 "خدا به من خواهد گفت" دین خود را از دست دادند جایی در مسیر من فقط به این نتیجه رسیدم که آنها از نظر روحی به من تجاوز می کنند زیرا مرا به گوشه ای هل دادند، به معنای واقعی کلمه، و آنها بودند. . . هر آیه کتاب مقدس در کتاب، هر احساس گناه در کتاب، تمام لفاظیهای انجیلی که من حتی فکر نمیکردم دیگر در برابر آن آسیبپذیر باشم، زیرا آگاهانه سعی میکردم دوباره درباره معنای این موضوع مذاکره کنم.
زیرا تا آن زمان، من به طور خصوصی سعی می کردم درباره هویت همجنس گرایان مسیحی دوباره مذاکره کنم. من به تنهایی به یک کلیسای اجتماعی متروپولیتن می رفتم، یک بخش کوچک در آنجا در آتن. اما هر اتفاقی که در آن شب برای من افتاد، احتمال اینکه بخواهم دوباره به عنوان یک مسیحی شناخته شوم، از بین رفت. — جاشوا، 29 ساله، سفیدپوست، اهل جورجیا اولین بار زمانی که در پاییز 2009 به عنوان سخنران میهمان در کلاس روش های ارتباطات در مقطع کارشناسی ارشد بودم، با جاشوا روبرو شدم.
جاشوا در ردیف اول نشسته بود، چشمانش روشن بود و علاقه زیادی به موضوع زیر نشان می داد. بحث. سال بعد ما دوباره در یک مهمانی تعطیلات از هم جدا شدیم و مشتاقانه آشنایی خود را تجدید کردیم. جاشوا بخشهای قانعکنندهای از داستان خود را در میان هیاهوی صحبتهای کوکتل مهمانی پیرامون ما به اشتراک گذاشت. او گفت که احساس میکند به خاطر تجربهاش از مسیحیت مورد تجاوز معنوی قرار گرفته است و از خود میپرسد که آیا من به عنوان یک استاد مطالعات زنان فکر میکنم که تشبیه تجاوز به عنف مشکلساز است؟ من نکردم.