یکی فوراً به سمت من آمد. “دیدن!” گفتم: “ژان بوشون دوباره اینجا بوده است؛ به او گفتم که یک سو به او نمی دهم و او به طرز گیج کننده ای ناپدید شده است. من او را در اتاق نمی بینم.” “نه، او در اتاق نیست.” “وقتی دوباره وارد شد، او را پیش من بفرست.
رنگ امبره کاراملی : می خواهم با او صحبت کنم.” گارسون گیج نگاه کرد و پاسخ داد: فکر نمی کنم ژان برگردد. “او چه مدت در کارکنان شما بوده است؟” او چند سالی است که در کارمندان ما نبوده است. “پس چرا او به اینجا می آید و برای قهوه پول می خواهد و چه چیز دیگری می تواند سفارش دهد؟” “او هرگز برای هر چیزی که مصرف شده است پول نمی گیرد.
رنگ امبره کاراملی
او فقط انعام را می گیرد.” اما چرا به او اجازه این کار را می دهید؟ “ما نمی توانیم به خودمان کمک کنیم.” او نباید اجازه ورود به کافه را بدهد. “هیچ کس نمی تواند او را بیرون نگه دارد.” “این فوق العاده عجیب است. او حق دریافت نکات را ندارد. شما باید با پلیس ارتباط برقرار کنید.” گارسون سرش را تکان داد. “آنها هیچ کاری نمی توانند بکنند.
رنگ امبره کاراملی : ژان بوشون در سال 1869 درگذشت.” “در سال 1869 درگذشت!” تکرار کردم. او هنوز هم به اینجا می آید. “همه چیز را در مورد او به من بگو.” آقای موسی باید الان مرا ببخشد. “در این صورت من فردا صبح که شما را از کار جدا کنید به اینجا میروم و از شما میخواهم که درباره او به من اطلاع دهید.
لینک مفید : ترکیب رنگ امبره دودی استخوانی
نام شما چیست؟” “به میل مسیو – آلفونس.” صبح روز بعد، به جای تعقیب رد خدمت خدمتکار اورلئان، برای شکار ژان بوشون به کافه رفتم. آلفونس را با گردگیر پیدا کردم که میزها را پاک می کرد. او را سر یک میز دعوت کردم و مجبورش کردم روبروی من بنشیند. من داستان او را به طور ماهوی بیان می کنم.
رنگ امبره کاراملی : فقط در جایی که توصیه می شود دقیقاً کلمات او را ضبط کنم. ژان بوشون در این کافه خاص پیشخدمت بود. اکنون در برخی از این مؤسسات، متصدیان معمولاً جعبه ای دارند که تمام نکات دریافتی را در آن می ریزند. و در آخر هفته باز می شود و مبلغی که در آن است.
رنگ امبره کاهی
به تناسب بین پیشخدمت ها تقسیم می شود و سر پیشخدمت سهم بیشتری از بقیه می گیرد. این در همه جاهای خوشگذرانی مرسوم نیست، اما در بعضیها اینطور است و در این کافه هم چنین بود. میانگین تقریباً ثابت است، به جز در موارد خاص، مانند زمانی که یک جشن رخ می دهد.
رنگ امبره کاراملی : و پیشخدمت ها در عرض چند فرانک می دانند که شرایط آنها چقدر خواهد بود. اما در کافهای که ژان بوشون در آن سرو میشد، مبلغ به مجموع هفتگی که ممکن بود پیشبینی میشد، نرسید. و بعد از اینکه این کسری برای چند ماه مشخص شد، پیشخدمت ها متقاعد شدند که در جایی یا به نحوی مشکلی وجود دارد.
کلیسای جامعی که او در آن زانو زده بود تا از پیروزی خود تشکر کند، یکسان نبود. که توسط هوگنوت ها منفجر شده بود، و کلیسای جامعی که اکنون وجود دارد در سال 1601 بر روی ویرانه های آن ساخته شد. روی قفسه ی شومینه ی اتاق من در هتل، یک مجسمه ی اورمولوی از ژان روی ساعت بود – هرگز بسته نشد.
رنگ امبره کاهی : و در ویترین قنادی ها مجسمه های شکلاتی از او برای مکیدن بچه ها وجود داشت. وقتی ساعت 7 بعدازظهر به میز ترکیب آمبره کاراملی هوته، در مسافرخانه ام نشستم، دلم بی حال بود. نتیجه کاوش من در سایت ها رضایت بخش نبود. اما من به فردا اعتماد کردم که بتوانم مطالبی را برای خدمت به هدفم در آرشیو شهرداری کتابخانه شهر پیدا کنم.
فکر میکنم یک ربع گذشته بود، وقتی بلند شدم تا بروم، و سپس، در کمال تعجب، متوجه نیم فرانک هنوز روی میز شدم، اما قطعه سوس از بین رفته بود. به پیشخدمتی اشاره کردم و گفتم: «یکی از شما چندی پیش نزد من آمد و خواستار پرداخت شد. فکر میکنم او تا حدودی عجله داشت.
رنگ امبره گرم
شیارهای زیادی در جاده وجود دارد.” آنها به خانه رسیدند و جولیا در حالی که احساس بیماری، ترس و سردرگمی می کرد، به رختخواب ترکیب آمبره کاهی رفت. دکتر کریت از راه رسید، گفت که او هیستریک است و چیزی دستور داد تا اعصابش آرام شود. جولیا قانع نشد. توضیحات ارائه شده توسط خانم فلمینگ او را راضی نکرد. این که او قربانی هیستری بود، حداقل باور نمی کرد.
رنگ امبره گرم : نه عمهاش، نه مربی و نه فیلیپس صدای شلیک تفنگ را نشنیده بودند. در مورد باد تند، جولیا راضی بود که آن را تجربه کرده است. توری مثل دست از لباسش کنده شده بود و شال دور گلویش پیچانده شده بود. علاوه بر این، موهایش آنقدر مرتب نشده بود که تکان خوردن قتل عام آن را کاملاً از بین ببرد.
لینک مفید : رنگ مو امبره کنفی
او به شدت در مورد آنچه که متحمل شده بود گیج بود. او فکر می کرد و فکر می کرد، اما نمی توانست به حل این معما نزدیک شود. روز بعد، در ترکیب آمبره گرم حالی که تقریباً دوباره خودش بود، برخاست و طبق معمول رفت. بعدازظهر محترم. جیمز لاولور زنگ زد و از خانم فلمینگ پرسید. پیشخدمت پاسخ داد که معشوقه اش در حال برقراری تماس است.
رنگ امبره گرم : اما خانم دیمانت در خانه است و او معتقد است که در تراس است. آقای لاولر فوراً خواست تا او را ببیند. او جولیا را در سالن یا تراس پیدا نکرد، بلکه در باغی پایینتر که او برای غذا دادن به ماهیهای قرمز در حوض به آنجا رفته بود، پیدا کرد. او گفت: “اوه! خانم دمانت، من خیلی ناامید شدم.
رنگ امبره صورتی
که دیشب شما را در رقص ندیدم.” “خیلی حالم بد بود، غش داشتم و نمی توانستم بروم.” “این نم را در روحیه ما انداخت – یعنی روحیه من. من شما را برای چندین رقص رزرو کرده بودم.” شما توانستید آنها را به دیگران بدهید. “اما این برای من یکسان نبود. من یک عمل خیرخواهانه و انکار خود انجام دادم.
رنگ امبره گرم : به جای آن با خانم زشت بورگونز و با خانم پوندینگ رقصیدم، و این مانند کشیدن یک گونی سیب زمینی بود. من معتقدم که ترکیب آمبره صورتی این کار می شد. یک عصر شاد بود، اما به خاطر آن ماجرای تکان دهنده هاترلی جوان که برخی از بهترین ها را دور نگه داشت. منظورم کسانی است که هاترلی ها را می شناسند.
به جرات می توانم بگویم که دختر ساده، شاداب و مهربان است. “مفهوم شما تعریفی نیست، عمه الیزابت.” «عزیز من، حوصله ی بانوی جوان امروزی را ندارم که کم عمق، خودخواه و بی اعتنا به احساسات و شادی دیگران است و مشتاق هیجان و لذت است و هیچ چیز مفید و خوبی ترکیب آمبره قهوه ای نمی خواهد.
رنگ امبره صورتی : و او به نزد عمه اش، خانم فلمینگ رفت. جولیا مبلغی در حدود پانصد پوند در سال به ارث برده بود و احتمالاً پس از مرگ عمهاش، برای یک ملک و سرمایه خوب به آنجا میآمد. او به عنوان یک دختر در خانه و در مدرسه به عنوان یک زیبایی مورد تملق قرار گرفته بود، و مطمئناً فکر می کرد که هیچ استخوان کوچکی از خود ندارد.
رنگ امبره قهوه ای
دوشیزه فلمینگ بانویی مسن با زبان تیز، بسیار صریح و در عقایدش بسیار مصمم بود. اما اقدام او ضعیف بود و جولیا به زودی متوجه شد که میتواند خاله را برای انجام هر کاری که میخواهد خم کند، اگرچه نمیتوانست نظرات خود را تغییر دهد یا تغییر دهد. در مورد جو پومروی و جیمز هترسلی، همان طور بود که خانم فلمینگ گفته بود.
لینک مفید : رنگ امبره دودی نسکافه ای
آن را در فرم خوبی قرار می دهد. هاترسلی جوان بیچاره–” “اوه، عمه عزیز، اجازه دهید هترسلی جوان را کنار بگذاریم. فکر می کنم او با فرم های معمولی دفن شده است؟” “بله، جولیا.” “سپس رئیس جمهور حکم هیئت منصفه را در بازجویی پذیرفت.
رنگ امبره صورتی : چرا ما نباید؟ مردی که در ذهنش ناسالم است مسئول اعمال خود نیست.” “گمان نمی کنم.” “پس من که ده مایل دورتر زندگی می کنم خیلی کمتر.” “من نمی گویم که شما مسئول مرگ او هستید، بلکه به خاطر وضعیت روحی ای که او را به انجام این کار وحشتناک سوق داده است.
رنگ امبره قهوه ای : فقط یک تأثیر شگفتانگیز است؟» “فقط تا.” لرد گفت: “به نوبه خود، با قضاوت از تجربه شخصی ام، تاثیرات معنوی بسیار محو هستند.” گفتم: «پس، تنه کاپیتان آلیستر در سرزمینی بیگانه است.» او پاسخ داد: “اما نه، در خاک مقدس کاتولیک رومی. این یک رضایت بزرگ است.” “اما شما تنه یک کاتولیک رومی را در طاق خانوادگی خود دارید.” “طبق آنچه شما می گویید همینطور است.
لینک مفید : رنگ مو آمبره و سامبره
اما تعداد زیادی مک آلیستر در آنجا هستند، همه پرسبیتریان سرسخت، و اگر بین آنها بحثی پیش بیاید – نمی گویم که او پایی برای ایستادن نداشت، همانطور که او به هر حال آنها را ندارد، اما خودش را هیچ جا نمییابد.” سپس آقای فرگوس مک آلیستر برخاست و گفت: “آیا ما به خانم ها بپیوندیم؟ در مورد آنچه شما گفتید.
رنگ امبره قهوه ای : آقا، و توصیه کرده اید، من به شما اطمینان می دهم که جدی ترین بررسی خود را انجام خواهم داد.” حلقه سربی “ممکن نیست، جولیا. من نمی توانم تصور کنم که چگونه فکر حضور در توپ کانتی پس از آن اتفاقی که افتاد به ذهن شما خطور کرده است.